به خاطر نزدیکی روز مادر و تولد حضرت زهرا سلام الله علیها ، این پست رو گذاشتم که داستانی خواندنی و واقعی از وبلاگ حاج محب است. در ادامه روایتی کوتاه و آموزنده در مورد احترام به مادر،از زبان استاد نقویان است.
داستان نفرین مادر
------ مردی در مشهد شغلش رانندگی بود و وضع او بسیار بد بود .روزی...
.روزی دیدم که با ماشین دیگری تصادف کرده و ضرر زیادی به او رسیده و همیشه به قول معروف بد می آورد . وقتی که صحنه تصادف را تماشا می کرد از او پرسیدم چرا تو این قدر بد می آوری ؟ آهی کشید و گفت : تمام این نکبت و بدبختی من از نفرین مادرم است چون من یکی از ثروتمندترین افراد مشهد بودم ثروت من موجب مستی و غرور من شد به گونه ای که با چند دختر به عنوان دائم ازدواج می کردم و بعد از مدتی طلاق می دادم . مادرم مرا از این کارها نهی می کرد ولی من توجهی نمی کردم تا اینکه مرتبه آخر با دختری ازدواج کردم. مدتی گذشت تصمیم گرفتم او را طلاق بدهم مادرم با طلاق دادن او مخالفت کرد و مرا سرزنش نمود من هم بر اثر سرزنش مادر عصبانی شدم و عوض آنکه به نصیحت های مادرم گوش بدهم او را کتک مفصلی زدم و گفتم تو چرا در کارهای من دخالت می کنی در این وقت بود که مرا نفرین کرد و همه بدبختی های من از همان زمان شروع شد . شبی گه مادرم را کتک زدم خواب دیدم که تمام بدنم را شپش گرفته است .براثر وحشت از خواب بیدار شدم و فردا صبح زنگ تلفن صدا کرد گوشی رو برداشتم خبر دادند کشتی ای که از خارج به سوی ایران می آمد و تمام اموالش از من بود و تمام ثروتم نیز همان بود در دریا غرق شده است . دانستم که از هستی افتاده ام و نابود شدم تا ظهر خبر ورشکستگی من بین مردم و طلبکارها منتشر شد وطلب کارهاآمدند و تمام موجودی خانه ام را بردندبه گونه ای که به نان شب محتاج شدم. بعد از آن یک ماشین کهنه سواری را با قرض تهیه کردم و به این وسیله زندگی خودم را اداره می کردم اما نفرین مادر مرا رها نکرد یک روز ماشینم را کنار خیابان پارک کردم و رفتم به مغازه آپاراتی تا لاستیک ماشین را بدهم درست کنند ناگهان یک ماشین تانکر در چند متری بالاتر از ماشین من سکته قلبی کرد و پشت ماشین بیهوش شد و خورد به ماشین منو بر اثر محکم خوردن فرمان به او دو مرتبه به هوش آمد .گویافقط مأموریت داشت که به من ضرر برساند خلاصه اینکه بعد از آن شبی که مادرم را کتک زدم همیشه این صحنه ها برایم پیش می آید.---------